وبلاگ تیفوسیهای پرسپولیس ایران (OnlyPersPolis)
گوش کن، صدای بچههای نسل ما، هنوز توی گوش تاریخ زنده است: «شهر ما شهر میلانه، تیم ما آث میلانه، عقاب آسیا با ماست...» نه نبود. هیچ کدام اینها درست نبود. شهر ما، میلان نبود. هیچ وقت دیگر هم نخواهد بود.
1 - احمدرضا عابدزاده پس از آنکه ادامه فعالیت در کادرفنی پرسپولیس با پست عجیب و جدید «آنالیزور تمرینات» را نپذیرفت و البته شکایت مفصلش به کمیته انضباطی نیز راه به جایی نبرد، مطالباتش از سرخپوشان را رها کرد و به عضویت باشگاه استیلآذین درآمد.
دروازهبان اسبق باشگاه پرسپولیس، تنها ساعاتی پس از دریافت حکم از دست مالک متمول استیل، در اظهارنظری حیرتانگیز مدعی شد «اگر هدایتی در پرسپولیس بود، این تیم امسال قهرمان میشد»!
ناکامی و سقوط تلخ است. نتوانستن، زانو زدن و به خاک افتادن هم تلخ است، اما بیگمان از همه اینها زجرآورتر، تلخی پشت کردن چشمهایی است که با آنها عقد اخوت بسته بودی... بچههای جنگ، زادههای آوار و صدای سوت و موشکباران، نسل سوخته غربت ناشی از ستیز با همسایه و عرق ریز محصول سازندگی و التهاب مولود اصلاحات و کام شیرین ایام مهرورزی(!) خوب تماشا کنند؛ این اسطوره روزگار آنهاست. احمدرضا عابدزادهای که هزاران هزار ایرانی، فروتنانه روی زمینش ماندند تا عقابشان باشد و بالای سرشان اوج بگیرد. این، همان آقای اسطوره است؛ همان که روزگاری در فرهنگ لغات بچههای دلباخته جایگاه 36 و 34 و روبهروی جایگاه و همپالگیهای گرسنهترشان در شهرستانهای دور و نزدیک، اسمش مترادف غیرت و تعصب و وفاداری بوده. بله، سوگمندانه این بزرگ ما که بابت نیم فصل تربیت یکی از بدترین گلرهای لیگ از پرسپولیس تضاقای 200 میلیون تومان داشت، اما وقتی پولش را ندادند (که البته حتما باید میدادند) حاضر شد به AFC و فیفا هم برود و از پرسپولیس شکایت کند، و در حساس ترین مقطع فصل برای تیمی که پای مصدومش را احیا کرد و به اوج برش گرداند تا سر حد مرگ حاشیه درست کرد و هم اویی که دقایقی بعد از دریافت حکم از دستان پر برکت حاج حسین هدایتی، مالک استیلآذین را لایق مدیریت پرسپولیس خواند، احمدرضا عابدزاده است... قهرمان ماها! شهر ما تهرانی است که حالا احتمالا باید ترکش کنیم تا اگر زلزله آمد، کمتر کشته بدهیم، کمتر بمیریم. میلان که هیچ، شهر ما حتی توکیو هم نیست که بشود تجهیزش کرد و به استقبال هشت ریشتر زلزله رفت. شهر ما شاید آنقدر ویران است که حتی شایعه و شائبه زمین لرزه هم میتواند مسوولان دولت را مجاب کند به شهروندانی که خانه و کاشانهشان را رها میکنند و آواره میشوند، اضافه حقوق بدهد! نبود؛ حتی تیم ما هم آث میلان نبود. تیم بنجل و یکلاقبای ما که از فروشنده کیک و ساندیس و نی و نوشابه تا عرضهکننده روزنامه و سیگار و آدامس به همه بدهکار است کجا و آث میلانی که فقط جامهای معتبر اروپاییاش پشت یک خاور جمع نمیشوند کجا؟! از همه اینها بدتر اما این است که امروز میفهمیم حتی عقاب آسیا هممی تواند با ما نباشد. عقابی که از گوشت و خون و پوست خودمان بود، به زبان ما حرف میزد و جایی روی خاک دوست داشتنی خودمان هم به دنیا آمده بود. استقلالی پریروز و پرسپولیسی دیروز، حالا یک استیلآذینی دوآتیشه است که برای حاج حسین نوشابه باز میکند... هر چه باشد صورتحساب جدید را هدایتی باید بدهد. راستی عقابهای تیز چنگ و دور پرواز، دقیقا از کدام روز نکبت بار «معامله کردنی» شدند؟! ای کاش هرگز سایه شوم آمپول را زیر دوبنده آن شاهزاده هرکول نام نمیدیدیم، ای کاش هرگز تقلای آن یکی ابرمرد فوتبال مملکت را برای زنده کردن دستمزد یک میلیاردیاش به پاس به خاک و خون کشیدن تیم ملی این سرزمین نمیدیدیم، ای کاش هرگز «تجارت عقاب» در قرن سنگ و آهن و دود را نمیدیدیم... کاش هیچ وقت نقاب از صورت اسطورهها فرو نمیریخت. ما به همین نقابها، به همین دروغها، دل خوش بودیم. باور میکنی؟! منبع: گل - رسول بهروش
2 - فوتبال ما درد زیاد دارد؛ اتفاقا درد بیدرمان هم زیاد دارد، اما به جرات میتوان گفت رنج هیچکدام از این دردها به اندازه «فروپاشی اسطوره» گزاف نیست. همین احمدرضا عابدزاده آبادانی الاصل بزرگ شده در اصفهان که روزگاری بچههای پابرهنه جنوب شهر تهران به عشقش کیلومترها راه را گز میکردند تا به غول سیمانی آزادی برسند، یک «سرمایه» است؛ سرمایهای که امروز ذره ذره آب میشود و از دستمان میرود. شکست تلخ است.
3 - گوش کن، صدای بچههای نسل ما، هنوز توی گوش تاریخ زنده است: «شهر ما شهر میلانه، تیم ما آث میلانه، عقاب آسیا با ماست...» نه نبود. هیچ کدام اینها درست نبود. شهر ما، میلان نبود. هیچ وقت دیگر هم نخواهد بود.
4 - ای کاش نقاب از رخ عقاب نمیافتاد. باور کن این توقع زیادی نیست. ما عاشق عقابی بودیم که متعصب و دلسوخته نشان میداد، درست از جنس خودمان. ای کاش هیچ وقت نقاب از صورت اسطورهها فرو نمیریخت.